۱۳۸۳ بهمن ۱۱, یکشنبه

موج نوازشی، ای گرداب

کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی!
نفرین به زیبایی-- آب تاریک خروشان--که هست مرا فرو پیچیده و برد!
تو ناگهان زیبا هستی. اندامت گردابی است.
موج تو اقلیم مرا گرفت.
ترا یافتم، آسمان ها را پی بردم.
ترا یافتم، درها را گشودم، شاخه ها را خواندم.
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید: رویا در هم شد.
تپیدی: شیره ی گل بگردش آمد.
بیدار شدی: جهان سر برداشت، جوی از جا جهید.
براه افتادی: سیم جاده غرق نوا شد.
در کف تست رشته ی دگر گونی.
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده: فضا را گرفته ای.
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!
سر برزن، شب زیست را در هم ریز، ستاره ی دیگر خاک!
جلوه ای، ای برون از دید!
از بیکران تو می ترسم، ای دوست! موج نوازشی.

--سهراب سپهری

۱۳۸۳ بهمن ۷, چهارشنبه

عشق یعنی...

عشق یعنی هارمونی چهره تو...
عشق یعنی نفس هایی که من با امید تو می کشم...
عشق یعنی ناز نگاه تو...
عشق یعنی تو...

اشک من...

اشک من پیر هنتو تر کرده...
همه جا عطر تو پیچیده ولی....
دل دیگه غربتو باور کرده....

مثل اون پرنده ی شکسته بال...
دل من بعد تو بی لونه شده...
با تو بی قراره و،
بی تو بیقراره...
دل من راست راسی دیوونه شده....

امشبم میون این خاطره های سردم،
بی رمق دنبال اون حادثه ای می گردم....
که نفهمیدم کی، کجا، تو رو ازم گرفت؟...
دست تو جدا شد و نگاهتو گم کردم....

چرا باید وقتی خونه ی دلت متروکه...
واسه در زدن بازم،
دنبال یک بهونه گشت؟...
وقتی راه نداره چشمام،
به حریم قلب تو....
چه جوری میشه پی یه فرصت دوباره گشت.....

اشک من پیر هنتو تر کرده...
هم جا عطر تو پیچیده ولی....
دل دیگه غربتو باور کرده....

۱۳۸۳ بهمن ۶, سه‌شنبه

رسم زمونه...

عجب رسمیه...رسم زمونه...
قصه برگ و باد خزونه...
میرن آدما...
ازونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه....
کجاست اون کوچه؟، چی شد اون خونه؟...
آدماش کجان؟ خدا میدونه...

بوته یاسه، باباجون هنوز...
گوشه ی باغچه توی گلدونه...
عطرش پیچیده تا هفت تا خونه...
خودش کجا هاست؟ خدا می دونه...
میرن آدما...
ازونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه...

تسبیح و مهره، بی بی جون هنوز...
گوشه ی تاقچه توی ایوونه...
خودش کجاهاست؟ خدا میدونه...
میرن آدما...
ازونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه...

پرسید زیر لب، یکی با حسرت:
که از ما بد ها چه یادگاری به جا میمونه؟ خدا میدونه...

میرن آدما...
از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه....

۱۳۸۳ بهمن ۵, دوشنبه

توی وبلاگها می گشتم به یه وبلاگی برخوردم به اسم غریبه که به مسخره کردن خانمها پرداخته و من خیلی ناراحت شدم وقتی مطالبشو خوندم.

چند وقت پیش داشتم با معلمم صحبت می کردم میگفت که دنیا مثل یه صفحه مختصات می مونه. ما هم فقط چند تا نقطه از خطی که باید باشه رو می دونیم. آدمهای مختلف با روشهای مختلف بهترین خط رو --از نظر خودشون-- از این چند نقطه می گذرونن. این باعث تفاوت دید به دنیا از نگاه های فلسفه و علم میشه. آدمهایی که یکی از این دو راه رو انتخاب کردن و خواستن از طریق علم یا فلسفه بهترین خط رو پیدا کنن همه سر در گم شدن و به نتیجه نرسیدند. چیزی که ما رو از سردرگمی در میاره فقط و فقط دینه. واقعا <<با یاد خدا دل ها آرام میگیرد>>.

کسی که دین نداره هدف مشخصی نداره و سر در گمه. درست مثل همین غریبه. شاید اگه الان به خودش بگیم میگه که خیلی خوشه و از این وضعیت خوشحاله. ولی آرامش و شادی ای که تو دین و عشق واقعی هست هیچ جای دیگه پیدا نمیشه.

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی/عشق داند که درین دایره سر گردانند <<حافظ>>

۱۳۸۳ دی ۲۹, سه‌شنبه

بازم بیتی از حافظ...

این بیت رو واقعا الان درک می کنم:

مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم/ترا می بینم و میلم زیادت می شود هردم

۱۳۸۳ دی ۲۶, شنبه

یک ماه به روز ولنتاین...

درست یک ماه دیگه بین عاشقا هدیه هایی رد و بدل میشه. بله درست یک ماه دیگه--روز ولنتاین...

روز ولنتاین، روزیه که کم و بیش دیگه تو ایران جا افتاده. گرچه خودمم زیاد قبولش ندارم. آخه مناسبتهای ایرانی بسیاری هستند که عاشقا می تونن به هم هدیه بدن. چرا ولنتاین؟وایسا بینم...گفتم مناسبت....مگه هدیه به عشق آدم هم مناسبت میخواد؟؟؟

نظر من در باره آهنگ "آروم آروم"

آهنگ آروم آروم سیر کاشته شدن نهال عشق رو توی دل آدم(نمیگم عاشق شدن؛ توضیح میدم) و تقابل عقل برای پنهان کردن عشق رو نشون میده. از تیر نگاه تا اینکه چشم دیگه چیزی جز معشوق رو نمی بینه.
برای این گفتم کاشته شدن نهال عشق که عشق به همین سادگی ها بدست نمیاد و صداقت و زمان و خیلی چیز های دیگه می خواد تا رشد کنه و به درخت تنومند عشق تبدیل بشه.

آروم آروم

امروز آهنگ آروم آروم بازم از آریان III رو گذاشتم. مفهوم شعرش-اگه دقت کنین- خیلی قشنگه.
ریتمشم 6/8 بندریه:

{موزیک}
(A)
|Am|شد از کمو|G|ن نگاه، |Dm|تیری به قلـ|Am|ـبی رها. نشست تو سیـ|G|ـنه گل |Dm|آرزو|Am|ها.
تبسمی |G|خونه کرد، |Dm|تو باغ سرخ|Am| لبا. روشن شد از |G|رخ ماه، |Dm|رنگ شـ|Am|ـبا.
آ|G^|روم آ|Dm^|روم آ|Am^|روم |G|انگاری این |Am|دل به یه حس|G| تازه |Dm|کرده دچا|Am|رم.
دیگه پیداست ازین |G|چشمای رسـ|Am|ـوا که چه را|Dm|زی پنهون |G|تو سینه دا|Am|رم. |G|آروم آ|Am|روم
(B)
{موزیک}
|Am|حالا چشمام ،دیگه هـ|Dm|ـرجا، |G|نقش رویایی چشماتو می بیـ|C|ـنــ|E|ــه.
حس خو|Am|ب با تو بو|Dm|دن، راز بر |G|ملای قلب من همیـ|Am|ـنه.
آ|G^|روم آ|Dm^|روم آ|Am^|روم |G|انگاری این |Am|دل به یه حس|G| تازه |Dm|کرده دچا|Am|رم.
دیگه پیداست ازین |G|چشمای رسـ|Am|ـوا که چه را|Dm|زی پنهون |G|تو سینه دا|Am|رم. |G|آروم آ|Am|روم
{موزیک}
(A)- (B)

( ^ یعنی اینکه یه ضربه با آکورد گفته شده بزنید )

۱۳۸۳ دی ۲۵, جمعه

دروگران پگاه...

پنجره را به پهنای جهان می گشایم:
جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.
ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است: تو نیستی، نوسان نیست.
تو نیستی، و تپیدن گردابی است.
تو نیستی، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها نا خواناست.
می آیی: شب از چهره ها بر می خیزد، راز از هستی می پرد.
می روی: چمن تاریک می شود، جوشش چشمه می شکند.
چشمانت را می بندی: ابهام به علف می پیچد.
سیمای تو می وزد، و آب بیدار می شود.
می گذری، و آیینه نفس می کشد.
جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت، و چشمم به راه تو نیست.
پگاه، دروگران از جاده ی روبرو سر می رسند:
رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند.

--سهراب سپهری

فال امروز...

مرا از توست هر دم تازه عشقی/ تو را هر ساعتی حسنی دگر باد (حافظ)

۱۳۸۳ دی ۲۴, پنجشنبه

ای نزدیک...

در نهفته ترین باغها، دستم میوه چید.
و اینک شاخه ی نزدیک! از سر انگشتم پروا مکن.
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست، عطش آشنایی است.
درخشش میوه! درخشان تر.
وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید.
دورترین آب
ریزش خود را به راهم فشاند.
پنهان ترین سنگ
سایه اش را به پایم ریخت.
و من، شاخه ی نزدیک!
از آب گذشتم، از سایه بدر رفتم،
رفتم، غرورم را بر ستیغ عقاب-- آشیان شکستم
و اینک، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام.
خم شو، شاخه ی نزدیک!

--سهراب سپهری

کاشکی...

سلام.
یه آهنگ قشنگ از آریان III گوش دادم حیفم اومد آکورداشو ننویسم. اینم از این:
ریتمش 4/4 رومباست.

|F|کاشکی میشد تو آینه ی چشـ|Gm|ـمات، تو آتیش گرم نگاهـ|Dm|ـهات، شعله ی عشقو ببیـ|C|ـنم، کاشکی میشد.
|F|کاشکی میشد از عمق سکو|Gm|تت، با تمامی وجو|Dm|دت، داد بزنی عاشق تریـ|C|ـنم، عاشق ترینم.
|Bb|کاشکی هم |C|صدا بو|Dm|دیم، |Bb|تو عشق بی |C|ریا بو|Dm|دیم، |F|تو دشت تنـ|Gm|ـهایی من|C| مثل آهو|Bb| رها بو|Dm|دیم. |C|کاشکی هم صدا بو|Dm|دیم.
{موزیک}
|Dm|تو اوج رویای منی، |C|کاشکی لحـ|Bb|ـظه ای تو رو|Gm|یای تو با|Dm|شم.
|Dm|تموم دنیای منی، |C|کاشکی ذره|Bb| ای تو دنیـ|Gm|ـای تو با|F|شم.
|F|کاشکی میشد با خنده ای شـ|Gm|ــیرین، از این دل عاشق غمـ|Dm|ـگین، غم و غصه رو برو|C|نی، کاشکی میشد.
|F|کاشکی میشد تو بیقرار|Gm|یا، تو گریه ها، تو دلتنگیـ|Dm|ـا، منو از خودت بدو|C|نی، منو از خودت بدون|Bb|ی،
|Bb|کاشکی هم |C|صدا بو|Dm|دیم، |Bb|تو عشق بی |C|ریا بو|Dm|دیم، |F|تو دشت تنـ|Gm|ـهایی من|C| مثل آهو|Bb| رها بو|Dm|دیم. |Gm|کاشکی هم صدا بو|Dm|دیم.
{موزیک}
|Fm|کاشکی هم |Eb|صدا بو|Fm|دیم، |Db|تو عشق بی |Eb|ریا بو|Fm|دیم، |Ab|تو دشت |Bbm|تنهایی من|Eb| مثل آهو |Db|رها بو|Fm|دیم. |Bbm|کاشکی هم صدا بو|Fm|دیم.
کاشکی هم صدا بودیم.

قلبی که...

چشمانی به زیبایی آفتاب...
پوستی به لطافت باد...
موهایی از جنس گندم...
اندامی به ظرافت گل رز...
دستانی از جنس بلور...
و قلبی از جنس یخ...

چشمانی سیاه...

چشمانی سیاه...
چشمانی که با دیدنش عمق وجودم به لرزه در میآید...
چشمانی که با یک تیر نگاه، قلب مرا تسخیر میکند...
چشمانی که مرا دیگر گون میکند...

۱۳۸۳ دی ۲۳, چهارشنبه

مرگ و زندگی...

مرگ از زندگي پرسيد: آن چيست كه باعث می شه تو شيرين و من تلخ جلوه كنم؟ زندگی لبخندی زد و گفت دروغها كه در من هست و حقيقتی كه تو در وجود داری!

و چه تنها

ای در خور اوج! آواز تو در کوه سحر
و گیاهی به نماز.
غم ها را گل کردم، پل زدم از خودم
تا صخره دوست.
من هستم، و سفالینه ی تاریکی، و تراویدن راز ازلی.
سر بر سنگ، و هوایی که خنک،
و چناری که به فکر، و روانی که پر از ریزش دوست.
خوابم چه سبک،ابر نیایش چه بلند،
و چه زیبا بوته زیست،
و چه تنها من!
تنها من، و سر انگشتم در چشمه ی یاد،
و کبوتر ها لب آب.
هم خنده ی موج، هم تن زنبوری بر سبزه ی مرگ، و شکوهی در پنجه ی باد.
من از تو پرم،
ای روزنه ی باغ هم آهنگی کاج و من و ترس!
هنگام من است، ای در به فراز، ای جاده به نیلوفر خاموش پیام!

-سهراب سپهری