۱۳۸۳ بهمن ۷, چهارشنبه

اشک من...

اشک من پیر هنتو تر کرده...
همه جا عطر تو پیچیده ولی....
دل دیگه غربتو باور کرده....

مثل اون پرنده ی شکسته بال...
دل من بعد تو بی لونه شده...
با تو بی قراره و،
بی تو بیقراره...
دل من راست راسی دیوونه شده....

امشبم میون این خاطره های سردم،
بی رمق دنبال اون حادثه ای می گردم....
که نفهمیدم کی، کجا، تو رو ازم گرفت؟...
دست تو جدا شد و نگاهتو گم کردم....

چرا باید وقتی خونه ی دلت متروکه...
واسه در زدن بازم،
دنبال یک بهونه گشت؟...
وقتی راه نداره چشمام،
به حریم قلب تو....
چه جوری میشه پی یه فرصت دوباره گشت.....

اشک من پیر هنتو تر کرده...
هم جا عطر تو پیچیده ولی....
دل دیگه غربتو باور کرده....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر