سعید برزگر ام؛ معمار و دانشجو. از شعر مینویسم -آنجا که زبان به تحلیل راه نمیدهد، و از معماری و شهر مینویسم -آنجا که زبان به شعر نمیچرخد.
۱۳۸۴ آبان ۱۲, پنجشنبه
امروز روز جالبی بود. یه زنگ معلم نداشتیم. یه زنگ معلم دیر اومد. یه زنگ هم وسط کلاس اومدم بیرون.
بعد از مدرسه هم با بچه ها از قبل قرار گذاشته بودیم بریم گیم نت. یه جورایی میشه گفت به گيم نت معتاد شدم. ولی خب، معتاد شدن با تلقینه. همینطور ترک! مگه نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر