۱۳۸۴ بهمن ۱۰, دوشنبه

من تا الان فکر مي کردم طرفداري از برنامه ي هسته اي جمهوري اسلامي کار اشتباهيه.
با خودم مي گفتم:
- اوني که وسط خيابون خوابيده و نون شبش رو نداره بخوره چه نيازي به انرژي هسته اي داره؟
- اين همه فقير و تهيدست که تو جامعه وجود داره چه نيازي به انرژي هسته اي داره؟
- ايران چرا اين همه سرمايه و وقت رو روي پالايشگاه هاي نفت و گاز نمي ذاره که از اين لحاظ ميتونه تو جهان اول باشه (ايران جزو دارندگان بيشترين گاز جهانه).
- چه؟... چرا؟ ...
ولي اخيراً فهميدم آمريکا خيلي داره تند ميره.
کثافت هاي آشغال ايران رو تحريم کردن.
الان تو اينترنت، فردا تو خيلي چيزاي ديگه.
تو رو خدا تو مسئله ي هسته اي پشت همديگه و دولت ايران باشيم.
الان مسائل هسته اي ايران شده هويت ما.

دولت ايران کم اشتباه نداره.
ولي نبايد تلافي شو اينجا خالي کرد.
چون مثل تف سر بالاست.
بر مي گرده به خودمون.
فعلا بايد پشت هم باشيم.

۱۳۸۴ دی ۲۴, شنبه

عشق خیلی جالبه.
تنها چیزیه که بین همه انسانها مشترک و در عین حال منحصر به فرد ه.
به قول رضا صادقی:
"یکی عشقش آدمیزاد٬ یکی عشقش ساحله"
بعضی ها هم مثل من عشقشون عاشق شدنه.
(البته این جمله ی آخری مال خودم بود٬ نه رضا صادقی)
-سلام
-سلام
-چطوری؟
-چطوری؟
-مرسی.
-مرسی.
-چه خبر؟
-چه خبر؟

آدم که بیکار باشه همینه دیگه -
تازه فرداشم امتحان کامپیوتر داشته باشته! -
میشینه با خودش چت می کنه!!
یه زمانی عاشق بودما!
بد جور!
آدم انگار با همین آرزوهای کوچک بزرگ میشه... کم٬کم.

۱۳۸۴ دی ۱۲, دوشنبه

احساس می کنم دارم پسرفت میکنم.
تو عقل.
انگار آدم هر چی عشقش کمتر میشه عقلشم کم میشه.
زندگی آدمو از عشق دور می کنه.
بعضی اجبارا.
شاید هم انتخابهای خودم.
نمیدونم عشقو تغییر بدم با زندگی رو؟

( پ.ن. : عشق همیشه مساوی رابطه ی عاشقانه نیست٬ میدونین که)
«کاش» ها و «شاید» ها زندگی رو پر کرده.
کمی باید به فکر «باید» و «هست» بود.