۱۳۸۵ شهریور ۶, دوشنبه

تو اگر دوست می خواهی، مرا اهلی کن

"...شازده کوچولو باز گفت: اما چشم نابیناست؛ باید با دل جستجو کرد."


شازده کوچولو - اثر آنتوان دوسنت اگزوپری - از معدود کتابهاییست که از خواندنش هرگز خسته نمی شوم و باز هم اشتیاق به خواندنش دارم. روزی، جایی، شنیدم که می گفتند : "هر کتابی به یک بار خواندن می ارزد." شازده کوچولو کتابیست که نه به یک بار خواندن، بلکه به هزاران بار خواندن می ارزد، و با هر بار چیز های جدیدی یاد می گیرم. کتاب ماجرای کسیست که ... خودتان بخوانیدش! اگر هم خوانده اید پیشنهاد می کنم دوباره بخوانیدش!

۱۳۸۵ شهریور ۵, یکشنبه

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن / که در شریعت ما غیر این گناهی نیست (حافظ)

انگاری!

انگاری من شده بود،

انگاری عضوی از من شده بود،

و حالا که نیست،

انگاری آن عضو نیست،

و جایش درد می کند!

۱۳۸۵ شهریور ۱, چهارشنبه

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست / گفت ما را جلوه ی معشوق در این کار داشت (حافظ)
تو را بوییدم.

بی آن که بدانی.

وارد ریه هایم شدی.

با خونم همراه شدی

و به سلول های من رسیدی.

سلول هایم عاشق شدند.

و اکنون،

من با تمام سلولهایم،

تو را می خوانم.
آن گاه که گرگ و میش هوای من تاریک می شد،

تو تابیدی و مهر بر دلم فشاندی

و هزاران پرنده در من پراندی.

چون بادی در من وزیدی

و ناگاه طوفان شدی

و دلم آشوب کردی.

و اکنون،

با هر واژه ات اوج می گیرم

و با هر نگاهت می تپم.
پسرک خوش بود.

دخترک در هیاهو.

پسرک شادی می کرد.

دخترک پسرک را دید.

دخترک اسم پسر را صدا کرد.

پسرک برگشت.

دخترک لبخند زد.

پسرک ترسید.

دخترک نوازشش کرد.

پسرک لبخند زد.

دخترک برگشت.

پسرک اسم دختر را صدا کرد.

دخترک شادی می کرد.

دخترک خوش بود.

پسرک در هیاهو.

۱۳۸۵ مرداد ۲۸, شنبه

دور از رخ تو دم به دم از گوشه ی چشمم / سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت  (حافظ)
می آیی.

خانه ی دل را از هر چه در اوست خالی می کنی.

از تو لبریز می شوم.

می روی.

تنها یک دل خالی می ماند و بس.

۱۳۸۵ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

لحظه ها،

پوچ می گذرند،

و نمی گذرند،

شاید.

شاید من پوچ می گذرم،

و نمی گذرم،

شاید.
بیهوده قدم می زنم.

از چیزی می گریزم،

از تو،

از انتظار در آغوش کشیدن نگاهت،

از انتظار بوسیدن صدایت.

و همچنان می گریزم،

و بیهوده قدم می زنم.

۱۳۸۵ مرداد ۲۳, دوشنبه

نمیدونم کجا خونده بودم،

احساسات و عواطف آدما در سنین مختلف.

البته به طنز بود.

یکی از موارد سنین آغاز جوانی و بعد از نوجوانی رو برای پسر ها "جنس مخالف به عنوان فحش (!!!)" نوشته بود.

(منظور من در رفتاره، نه در سخن)

البته خودم قبول ندارم!،

ولی جای تاسفه بعضی از دوستام این رفتار رو دارن.


در پرانتز : این نوع رفتار نه به خاطر دختر بودن طرف مقابل قابل سرزنشه، بلکه به خاطر انسان بودنش و این رفتار با هر انسانی زشته و نه فقط با یک دختر.
خورشید پنهان،

دشتی بیکران،

و ابرهایی که - شاید -

به حال من می زارند.

و آخرین گل پژمرده ی امید،

اشک من را می نوشد.

۱۳۸۵ مرداد ۲۲, یکشنبه

یه دوست خوب واقعا چقدر خوبه.

اگه دنیات سیاه باشه با یه نقطه ی سفید، میتونه اونو به دنیای سفید بدون حتی یه نقطه ی سیاه تبدیل کنه.

۱۳۸۵ مرداد ۱۶, دوشنبه

دنیای بیرون.

گروهی در جنگ،

گروهی در چپاول آنهایی که به آنها اعتماد کردند،

گروهی در دغدغه ی کسب یک عدد،

و گروهی شناور چون خاشاک.

10 سال بعد ، ایران : پدران مونث

قبولی های کنکور ۸۵: ۷۰٪ دختران ۳۰ ٪ پسران

این دختران فردا تحصیل می کنن.

مدرک میگیرن.

استخدام میشن. (اگه بشن)

عده ایشون مجبور میشن با پسران کم-سواد تر از خودشون ازدواج کنن،

و بشن پدر خانواده.

۱۳۸۵ مرداد ۱۵, یکشنبه

آهای تو!

تو!

تویی که صدامو میشنوی!

میدونم که میشنوی!

میدونی،

یه کم دلم گرفته،

از این و اون،

از روزگار،

از عشقی که شاید هرگز عشق نبوده و نخواهد بود،
نمیدونم،

آهای تو!

این بنده تو تنها نذار!

۱۳۸۵ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

چون وا نمی کنی گرهی خود گره مباش / ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست (صائب تبریزی)