۱۳۸۵ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

بیهوده قدم می زنم.

از چیزی می گریزم،

از تو،

از انتظار در آغوش کشیدن نگاهت،

از انتظار بوسیدن صدایت.

و همچنان می گریزم،

و بیهوده قدم می زنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر