۱۳۸۵ اسفند ۱۰, پنجشنبه

به کجا؟

بسیار چیز ها هست که رو ش حساسی و کسی که ازش انتظار داری اونا رو مراعات نمی کنه.

یکی میاد یه چیزی درباره ی کسی بهت میگه، نمی فهمی راست میگه، دروغ میگه. با خود اون در میون میذاری، قاطی می کنه و اون یکی انکار. نمی فهمی تقصیر تو این وسط چی بوده. عصبانیت و ناراحتی اون طرف رو نمی تونی ببینی، باهاش حرف میزنی که شاید یه چیزی بگه.ولی اون دنیای خودش رو داره. اصلا چیزایی که تو برات مهمه برای اون مهم نیست و این تو رو بیشتر آشفته می کنه. به خودش میگی، اهمیت نمیده. خود اون طرف برات خیلی مهمه. ولی برعکسش انگار صادق نیست. به هر حال این داستان باید به یه جایی برسه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر