۱۳۸۷ فروردین ۲۱, چهارشنبه

محکمه

اولی را آوردند. هوس پول به سرش زده بود. خودش می گفت:"یک کشوی باز پر از پول وقتی که صاحبش نباشد خیلی وسوسه انگیز است." از وکیلش هم کاری ساخته نبود. قاضی حکم داد : "دزدی کردی ؟ یک سال زندان".


دومی را آوردند. سر و وضعش بر خلاف اولی ژولیده و کثیف بود. در دفاع از خود می گفت : "بچه م مریض بود. پول بیمارستان نداشتم ... مجبور شدم ... اینجوری باید بچه مو از دست می دادم..." قاضی حکم داد : دزدی کردی؟ یک سال زندان"


سومی را آوردند. با آرامش گام بر می داشت. سرش پایین بود. با صدایی بم و آرام از خود دفاع کرد : "کسی از من پول قرض می خواست. من آخرین امیدش بودم. نمی تونستم ببینم داره از بی پولی زجر می کشه. خودمم پول نداشتم..." قاضی پس از بررسی حکم داد : "دزدی کردی ؟ یک سال زندان"


مردم فقط نگاه می کردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر