۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه

رو هوا !

"عقل ما عدم را نمی تواند بفهمد، چون با فکر کردن به آن مفهومی را می سازد که وجود دارد، و آن عدم نیست." پس در جمله ی قبل عدم چیست؟ وقتی عقل ِ ما نمی فهمدش چگونه از آن سخن می گوید؟

۱۳۸۷ مرداد ۴, جمعه

تناقض !

تلویزیون در تبلیغ یک موسسه ی آموزش مهارتهای فنی اعلام می کند که ۷۵٪ از متقاضیان کار، فاقد مهارتهای لازم برای آن شغل هستند. و حال آنکه می دانیم بسیاری از بیکاران ما دارای مدرک لیسانس و بالاتر هستند. این تناقض چگونه توجیه پذیر است؟

۱۳۸۷ تیر ۲۹, شنبه

آینه

در دستهای تو نوری است

نه احساس پرواز به من می دهد

نه حس خوب خفتن

و نه هیچ احساس خوب دیگری

فقط در دستهای تو نوری است

همین

۱۳۸۷ تیر ۲۵, سه‌شنبه

با مغز ِ دیگری تصمیم گرفتن


در خیابان که می روم، پسری را می بینَم که پی ِ دختری می افتد. به او چیزی می پَراند و دختر خنده اَش می گیرد. و پسر می گوید:"دیدی خندیدی!...". از جمله ای که این پسر گفت، می توان اینطور برداشت کرد که "هر کس که بخندد، یعنی پذیرفته است که با من دوستی کند. و این دختر می خندد، پس من مُخش را زَده ام." و جالب اینکه این استدلال ِ نادرست را به آن دختر القا می کند و دختر هم - به اصطلاح – خر می شود و این رابطه ی ِ پیشنهادی را می پذیرد.


کسی بر اساس دلایل ِ خود تصمیمی می گیرد. دیگری می گوید "که چی؟" و او به سادگی از تصمیم خود بر می گردد. گفتن ِ عبارتی چون "که چی؟" باعث می شود تمام ِ دلایل ِ قبلی ِ فرد به دور ریخته شود و دلایل ِ نو جایگزین شود، و یا حتی دلایلی نو به مغز ِ فرد تزریق شود – دلایلی که آن دیگری می پسندد. اینکه این اتفاق بیفتد، به محکم بودن یا نبودن ِ فرد بر دلایل خود برای ِ یک تصمیم بر می گردد. و معمولا ً افراد ِ احساساتی تر آسان تر دلایل ِ قبلی خود را دور می ریزند. و –احتمالا ً- به همین دلیل است که مثلا ً خانم ها به خرید علاقه دارند و یا عوام تحت ِ تاثیر سخنرانی ِ یک سیاستمدار قرار می گیرند و یا دختری به راحتی دلیل ِ دیگری را می پذیرد.


مثال ِ خوبی از این اتفاق در آگهی های ِ بازرگانی رُخ می دهد. بچه ای که هیچ نیاز ِ جسمی و روحی به کالایی مثل ِ پُفک ندارد، با دیدن ِ یک آگهی ِ بازرگانی "هوس" ِ پفک می کند. آگهی های ِ بازرگانی مبناهای ِ تصمیم گیری را در افراد تغییر می دهند. یعنی به راحتی یک نرم افزار بر مغز ِ بیننده ی ِ آگهی نصب می کنند تا صاحب ِ تبلیغ نتیجه ی ِ مطلوب ِ خود –که همان خریده شدن ِ کالای ِ خود باشد – را بگیرد. و به همین دلیل است که آگهی ها نیازساز هستند.


افراد احساساتی تر بیشتر در معرض ِ "با مغز ِ دیگری تصمیم گرفتن" هستند. چرا که احساسات به راحتی به همه اعتماد می کند و آسان تر می گذارد که دلایل و باور هایش به دور ریخته شود. احساسات زیباست، اما در تصمیم گیری که وارد شود، ممکن است دلایلی را استفاده کند که برای ِ خود ِ فرد نیست.



۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

پروانه های ٍ قصه ی ٍ ما

{با اشاره ای،هر چند کوچک،به داستان آن سه پروانه - از عطار - که هرکدام به سوی شمع می روند و پروانه ی ِ آخری شمع را در آغوش می کَشد و پیر و مراد ِ آن سه پروانه درباره ی ِ پروانه ی سوم می گوید : "کس چه داند این خبردار است و بس.." }

و اما پروانه های ِ قصه ی ما !... گشتند و گشتند و از شمع های کهنه بریدند و رفتند و گرد ِ مهتابی های ِ کم مصرف ِ نو چرخیدند و از فرط ِ نسوختن مُردند.