۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

and we keep drivin' into the night ...

پس از شش ساعت قطعی برق .. یه مشت خبر.. آهنگ میخواند “and we keep driving into the night ..” .. خبر سقوط هواپیمای قرقیزی .. کشته شدن چند هموطن .. آتش سوزی پارک ملی گلستان .. نام ِ "محسن رسول اف" در میان کشته شدگان سقوط هواپیما .. آهنگ همچنان می خواند “and we keep driving into the night” .. مرگ 30 افغان در حادثه ی رانندگی .. 30 نفر.. کم نیست .. یک نفر هم زیاد است .. در جستجوی یک خبر خوش.. هیچ .. شیوع وبا .. ناکامی المپیک... مرگ .. مرگ .. مرگ.. چگالی مرگ نسبت به جمعیت در ایران باید خیلی زیاد باشد .. ضرب و شتم پلیس دختران جوان را .. آهنگ می خواند “and we keep driving into the night …” لیست اسامی کشته شدگان سانحه ی هوایی .. چه حالی دارند خانواده هاشان موقع خواندن این لیست ... آهنگ همچنان می خواند ..


{+ سانحه هوایی قرقیزستان}   {+ محسن رسول اف - ناگهانی رفت}

۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

اوج پستی

بر فراز می نشینم و حکم می دهم . از حکم من عادلانه تر کجا ؟ محاکمه ات می کنم. با تمام خشمم. و تو چونان کرم می لولی به دور خودت. یک کلمه کافیست تا تو را از وسط به دو نیم کنم. ضعفت را ببین و بمیر. قدرتم را ببین و بمیر. تا من هستم تو نیستی.قربانی!... سر فرود آور بر من.بر پایم بیفت.نیاز کن. نیاز تو تک تک سلول های مرا در می نوردد. پی علت نگرد. قدرت من،تو رام قدرت منی!...من هستم تا تو نباشی. خنجر را،دشنه را بر میز میکوبم به نشانه ی سکوت. بر فرق سرت می کوبم به نشانه ی سکوت. و تو ساکت می شوی. در دستان منی. حرفی نزن. ترس تو از دورها پیداست،از فرسنگ ها دور تر.بمیر!من همزاد تو ام برای کشتن تو. چقدر شبیه منی. حالم به هم می خورد از قیافه ی پستت. کَت بسته پایینتر از من ایستاده ای. پس فنا شو.دستان تو کوچکتر از سکوت من است. و من با سکوتم تو را انکار می کنم و تو نخواهی فهمید. برای اینکار ساخته نشده ای. تو یک کرم،مانند همه ی این کرمهای پستی. بخور.شراب لعنتی ات را سر بکش.... آنقدر بخور تا بمیری. هنوز چند ثانیه مانده تا آتش بگیری. نیست خواهی شد. در همین لحظه هزار بار مرده ای. مردنت را با سکوتم جشن می گیرم. مرگ تو سکوت من است و سکوت من مرگ تو. و تو نخواهی فهمید. هرگز نخواهی فهمید....

۱۳۸۷ مرداد ۲۷, یکشنبه

برق

- "الو؟ اداره ی برق؟ ببخشید آقا برقمون ۳-۴ ساعتیه رفته ! بابا اگه مشکلی داره درستش کنین دیگه! ما هم کار و زندگی داریم !"

- "نه اینا برنامه ریزی شده س. طبق زمان بندیه."

- "آها کاملا ً قانع شدم. آقا واقعا ً دستتون درد نکنه که به فکر مردمین. منو بگو که چقدر اشتباه میکردم.  "

۱۳۸۷ مرداد ۲۴, پنجشنبه

دیوانه وار

دیوانه وار

گرد ِ شهر می گردم

مگر جایی را بیابم

که تو نباشی


تو هستی و

مُعجزه را پیش از یَد ِ بیضا میاوری

با چشمهای تو

نیازی نیست به بُردن اندوه

نیازی نیست به تامل

اینجا،

فقط چشمهای توست

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه

از زبان یک چشم بادامی

نمی دانم مشکل از چشمهای ِ شماست، یا از چهره ی ِ ماها : نمی دانم که چرا نمی بینی. چرا درک نمی کنی. هر جا که می روی، وقتی بحث ما چشم بادامی ها پیش می آید، می گویی که همه شان یک جورند، همه هم قیافه اند. هم نژاد های ِ خودت را که نگاه می کنی، چهره شان را تشخیص می دهی، نسبت به هر چهره احساس ِ خاصی به تو دست می دهد؛ دوست داشتنی، نفرت انگیز، بی خیال، خوشحال،ناراحت، هرچه... اما به ما که می رسی – به هر کدام از ما – تنها و تنها یک نوع احساس پیدا می کنی :غریبگی. آخر به تو چه بگویم آدم ِ حسابی. فکر می کنی که فقط میان ِ شما هندو-اروپایی ها زیبا هست، زشت هست، شاد هست.. نمی فهمی که آخر ما هم اینجا چهره ی ِ زیبا داریم، دوست داشتنی داریم، حال-به-هم-زن داریم، چهره ی ِ شهری داریم، دهاتی داریم، چهره ی افسانه ای داریم، چهره ی ملعون ِ شیطانی داریم... نمی فهمی، نمی خواهی بفهمی همه ی ِ ما چشم بادامی ها یک جور نیستیم. نمی خواهی این عادت ِ پَست را کنار بگذاری که چشم بادامی، یک نوع چهره است. نمی فهمی و نمی خواهی بفهمی که چهره های ما چشم بادامی ها نیز با هم فرق می کند..

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه

بی گناه

بی گُناه تا پایِ چوبه ی ِ دار میره ولی......... خدا بیامُرزدِش...!

۱۳۸۷ مرداد ۱۳, یکشنبه

شباهت ها و تفاوت ها

"اتوبوسای جدیدو نیگاه .. میگن سریع السیره .. توی اکثر ایستگاهها توقف نمی کنه ... البته اینا دیگه بلیطی نیست.. 100 تومانیه ...فعلا بریم اون بلیطی رو سوار شیم..."


{پس از چند ماه}


"سوار یکی از این اتوبوسای ریالی شدم، نوشته بود «به علت کم شدن اتوبوسهای بلیطی، راننده موظف است در همه ی ایستگاهها توقف کند.» .. شده مثل همون بلیطی ها ..فقط بیشتر پول میگیرن..."








"دانشگاههای جدید رو نیگاه .. اسمش فک کنم پردیس بود .. میگن از نظر علمی در سطح دانشگاه تهران و دانشگاه شریفه .. البته دیگه مجانی نیست.. شهریه می گیرن .. فعلا اون دانشگاه معمولی رو بریم..."


...

۱۳۸۷ مرداد ۱۲, شنبه

مولد الکتریکی (جریانی -تقریبا- واقعی)

- "بله، در خدمَت ِ یکی از جوانان ِ با استعداد ِ ایرانی هستیم، ایشون نوع ِ جَدیدی از مولد ِ الکتریکی رو اختراع کردن، خودتون بیشتر توضیح بدین"

- "با نام خدا و با درود بر رهبر ِ گرانقدر ِ انقلاب، راستش ما یک دینام خریدیم، وصلش کردیم به ملخ ِ یه هواپیمای ِ اسباب بازی. وقتی که باد میاد، این ملخ باید بچرخه و این لامپ روشن شه. اما از اونجایی که این ملخ رو باد نمی تونه بچرخونه، یه آرمیچر گذاشتیم که این ملخ بچرخه. بفرمایید آرمیچر رو که روشن می کنیم، دینام تولید ِ برق می کنه."

- "بسیار عالی. شما این اختراع ِ شگفت انگیز رو ثبت کردین؟"

-"نه هنوز، دیروز رفتم ثبت کنم، اداره ی ثبت برق نداشت نشد اختراعمو نشون بدم.."