۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

یک سوزن به خود بزنیم، یک "شوک" به دیگران

ظاهرا ً مدتهاست برنامه ی "شوک" از تلویزیون پخش می شود. من تازه چند شب پیش سعادت پیدا کردم این برنامه را زیارت کنم. برنامه را که می بینم خنده ام میگیرد؛ از طرز صحبت کسانی که مصاحبه می شوند: چیزهایی را می گویند که یک شنونده دوست دارد و انتظار دارد بشنود؛ همان تصویرهایی که میان عوام مردم از موسیقی هایی مثل رپ و راک وجود دارد. یا مساله هایی مثل اعتیاد و "شیطان"پرستی و غیره.
خلاصه، خود برنامه مرا به فکر نمی اندازد. یعنی مرا به نتیجه ی خاصی نمی رساند. از بنیان با این برنامه مشکل دارم. شکی نیست که مسائلی که در این برنامه مطرح شده، کم و بیش در جامعه جاری ست. اما خود این مسائل معلول بسیاری از علت هایی هستند که آنها که باید پاسخگو باشند، نسبت به آنها بی تفاوتند.
شخصی را تصور کنید که آبمیوه گیری اش خراب است و دائم آبمیوه های خراب را دور می ریزد.این کاراکتر کم و بیش برای همه آشناست:آن که بی توجه به ساختار، دستاورد های نادرست ِ این ساختار ِ نادرست را می خواهد ارشاد کند. آنهایی که باید راهی برای مبارزه با این مسئله داشته باشند، یا دست کم بسازند، بیرون گود نشسته اند و هر از گاهی دستور به حذف یکباره ی تمام مسائل می دهند. سپس ساختار نادرست ، محصول های نادرست را دوباره می سازد.
بی تفاوتی بی تفاوتی می آورد.ساختاری که نسبت به وظیفه هایش بی تفاوت است، جامعه ی بی تفاوتی خواهد ساخت؛ جامعه ای که هیچ آرمانی ندارد. اتفاقا ً وجه مشترک همه ی آنهایی که برنامه ی "شوک" مثلا ً نگران آنهاست، بی تفاوتی است. بی تفاوتی نسبت به همه چیز. یک مصرف گر تمام عیار بودن؛ همانند ساختار پدید آورنده شان.
جوانی که می بیند بالا دستی هایش با سلام و صلوات به جای تحصیل و مدرک درست به منصبی می رسند، اشتیاقی نخواهد داشت برای تحصیل و "خدمت" به جامعه.وقتی که می بیند فقط پوسته ی تحلیل رفته ای از عشق به میهن باقی مانده است، وقتی که می بیند هنوز پیش پا افتاده ترین مسائل در میهن اش آنسوی خط قرمز هاست، وقتی که می بیند ترقی در کشورش مساوی با کارها و حرف هایی است که بر هیچ منطقی استوار نیست، بی تفاوت خواهد شد. پی پرجلوه ترین سرگرمی ها می رود در ساختاری که همه ی سرگرمی ها محدود و ممنوع است. از جامعه طرد خواهد شد و همه ی تقصیر ها به پای او نوشته می شود.
بی تفاوتی، تنها در این شکل خود را نمایان نمی کند، بلکه این تنها یکی از شکل های آن است که بدبختانه عرف این جامعه با آن سرسختانه برخورد می کند. عرف این جامعه با معلول های دیگر این بی تفاوتی، مثل بی هدفی، مثل پایین بودن ساعت مطالعه، مثل کم کاری، مثل خیلی چیز های دیگر هرگز برخورد نخواهد کرد.