۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

مسحور کن تمام فریاد های بی پایان را

در چشمهای سیاه تو نهفته است
راز شب هایی که به درازا می کشد
راز اشک هایی که فرو نمی ریزد
در لبان تو نهفته است
راز فریاد گوشخراش سکوت
لبانت را بگشا
بگذار نمیرد دیگر
گلی که می روید
بر رویاهای تلخ مان
آینه ها تو را می خوانند
لبانت را بگشا
مسحور کن تمام فریاد های بی پایان را
بر جاده های خشک ببار
دستانت را پناهی کن
برای این همه خون و اشک
آسمانی ببار
بر تن خسته ی این واژگان نومید..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر