۱۳۸۷ بهمن ۲۱, دوشنبه

شبانه - 3

هرم عشقت هنوز در بدن است
نام تو واژه واژه ی سخن است

نور لبخند تو چو صبح سحر
بر تن خیس شب چو پیرهن است

زخم می زاید از در و دیوار
گو که دیوار روح و جان من است

جان جانان ! دمی بیا نزدیک
بوی مویت به جان چو جان به تن است

آسمان تار و پود می گسلد
گویی انگار تار و پود من است

حرف ناگفته را نباید گفت
نیست یک گوش و این همه دهن است

این سپیدی که در رخم بینی
بر دل بی بضاعتم کفن است

با امید شکفتن مهرت
سیل اشکم روانه ی چمن است

ای فغان از دلت که می بیند
این دل خون و گرم خویشتن است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر