۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه

دور باد دستان هرزه ی باد سرگردان

باغبان خوابش را
به تساوی میان گلهای باغ تقسیم می کند
و اندوهش را
رهسپار ابرهای آسمان
چرا که می داند
فرشته ای هست پشت ابرها
که با لبخندش باران را بر زمین می گستراند
و زیر لب دعا می خواند
که دور باد دستان هرزه ی باد سرگردان

۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه

کاور دو آهنگ Soldier Of Fortune (Deep Purple) و Don't Cry (Guns n' Roses)

با میثاق، دوستم، دو تا آهنگ کاور کردیم که لینک دانلود و لینک متن آهنگ ها را در زیر گذاشته ام. البته لازم به ذکر است که این آهنگ ها فقط در حد تمرین هستند و اگر اشکالی، چیزی دیدید، به بزرگی تان ببخشید:

Soldier of Fortune (Deep Purple) + متن آهنگ

Don't Cry (Guns n' Roses) + متن آهنگ

۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

وقتی همه خوابیم

دیروز با یکی از دوستانم فرشاد، فیلم "وقتی همه خوابیم" بهرام بیضایی را رفتیم. بگذارید ابتدا آخرش را بگویم که خیلی از فیلم لذت بردم. پیش تر، نقد سهیل و نوشته ی پدرش را درباره ی این فیلم خوانده بودم. فیلم را که دیدم، بسیار شوکه شدم، چرا که از آنچه که تصور داشتم خیلی بهتر بود و مدتها بود فیلم به این خوبی را در سینما ی ایران ندیده بودم.

فیلم خیلی گیرا بود. فیلمفارسی های امروز را هجو می کند و فرآیند هایی که منجر به ساختن چنین فیلم های مبتذلی می شود.از نکته های جالبی که دیروز من دیدم، این بود که خود بیضایی تهیه کنندگی این فیلم را بر عهده داشت و شاید وقتی فیلم را می بینیم می توانیم بگوییم که طبیعی ست.

شخصاً این فیلم را به همه توصیه می کنم ببینید، و نقد دوستم سهیل و نوشته ی محمدآقازاده را نیز درباره ی این فیلم بخوانید.

۱۳۸۸ فروردین ۲, یکشنبه

پشت چراغ قرمز

: همیشه ی خدا، سبز نشده قرمز می شود ..

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

ای درخت خشکیده چوب

سالها رستی وامروز
بر تنه ات سوسمار ها می خزند
در خنکای بهار
جای نفسهای تو خالی ست
ای درخت خشکیده چوب
بر تو اشک نخواهم ریخت
که باران تو را می شوید و
بر مزارت هزار جنگل سبز خواهد رویید
با بوی گِل باران خورده و
صدای خوش پرندگان
بر تو افسوس نخواهم خورد
چرا که دراستخوان سردت
تخم هزار درخت نهفته است
و به بارانی بارور خواهد شد
و ایمان دارم
که باران تو را خواهد شست
و جنگلی خواهد رویید
بر کویر کوچکت

[به مناسبت نوروز، اینجا را خانه تکانی کردم. نوروز بر همه مبارک!]

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

قهرمان

و رستم هیچگاه شاهنامه نخوانده بود ..

۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

اتهام،انتقام و انحطاط *

رییس جمهور سودان از سوی دیوان لاهه به جرم جنایت جنگی و جرم علیه بشریت تحت تعقیب قرار گرفت. این خبر عده ای را خوشحال و عده ای دیگر را ناراحت می کند. اما در نگاه اول، این "ناراحت شدن" کمی عجیب به نظر می رسد؛ همانطور که مقامات ایرانی نسبت به این حکم، واکنش منفی نشان داده اند و آن را نقض حق حاکیت و مصونیت رهبران کشور ها و "بدعتـ"ـی زشت نام نهاده اند. چرا که به منزله ی دخالت در امور داخلی کشور هاست. و آنها که خوشحال شده اند، خوشحالی شان از این روست که –به هر حال- قهرمانی پیدا شده تا یک جنایتکار جنگی را دستگیر کند.


این طور که مقامات ایرانی می گویند، روشی که دیوان لاهه پیش گرفته، این است که پا را اندکی فراتر از قانون و مسئولیت خود نهاده. اما چرا با وجود این همه موافق – که حکم را تصویب کرده اند، با این حکم برخورد صورت می گیرد؟ پاسخ این است که مقامات ایرانی، جدای از اینکه کاری که رییس جمهور سودان در جریانات دارفور انجام داده جنایت است یا نیست، کاری که دیوان لاهه می کند را محکوم کردند. یعنی اگر بپذیریم که دیوان لاهه پا را از قانون فراتر گذاشته است، می توانیم این اتفاق را این طور تفسیر کنیم که دیوان لاهه، کشور ها را در برابر ارزشی قرار داده، و مخالفانش به ضد بودن با آن ارزش و حمایت از جنایات جنگی متهم شده اند.



"در برابر ارزش قرار دادن" مانند سنگی می ماند که دیوانه ای به درون چاه می اندازد و هزار عاقل به این راحتی ها نمی توانند آن را در بیاورند. وقتی کسی، شخص دیگری را متهم می کند که وقتی تو با فلان چیز مخالف هستی، یعنی با فلان چیز هم مخالف هستی، شخص دوم برای اثبات خلاف این مطلب باید بسیار بکوشد.

در اتفاق هایی که اخیرا در جامعه ی ما می افتد نیز می توان عین این اتفاق را دید. مثلا در اتفاق دفن شهدا در دانشگاه امیرکبیر، این اتهام زده می شود که مخالفان تدفین شهدا، با شهدا مخالفت می کنند. این اتفاق برای مان بار ها افتاده و در هر مسئله ای آن را مشاهده کرده ایم، و تا حدی سلاح آنهایی شده که می خواهند جریانی را حذف و یا متعادل کنند. مثال ملموس تر این اتفاق، دیوار ی است که یک محوطه عمومی را به دو بخش زنانه و مردانه تقسیم می کند. اگر کسی با وجود آن – به هر دلیلی - مخالفت داشته باشد، به هزاران گناه و جرم و غیره می تواند متهم شود.


"در برابر ارزش قرار دادن"، امری ست که ظاهری منطقی دارد، اما در باطن، می توان دید که خیلی از پایه های آن می لنگد. بسیاری از اتهام ها و تهمت هایی که انسان ها می زنند، نیز از این جنس است. از این رو، باید از اتهام زدن ترسید و اگر زده می شود، برای اثبات آن، دلایل عقلانی و تحلیلی آورد. در غیر این صورت، در پس این اتهام ها، ارزش ها اهمیت خود را از دست می دهند و جامعه به جای اعتلا و پیش روی، به انحطاط کشیده می شود و این رفتارها، حاصلی جز آبادی کوتاه مدت و ویرانی بلندمدت نخواهند داشت.


* نوشته شده برای خبرنامه ی شریف

۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

چون پرنده های دیوانه در باد

پرنده ها در باد
راه خود را در سکون می جویند
و من در این بی حسی
در جنون
افسوس که در هر واژه ی این فریاد های دیوانه وار
مرگ به انتظارمان می نشست
و ما داستانی را روایت می کردیم
که سالها پیش
ستاره ها آن را مرده بودند
و ماهمان را گم کردیم
میان این همه ابر
دور از خورشید
می سوختیم در این بی حسی بیرحم
به سوی خورشید
راه خود را
از سکون میجستیم
چون پرنده های دیوانه در باد

۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

به فکر این همه "معتاد" و "بیمار روانی" [نیز] باشید !

نمی دانم چرا هر اتفاقی که می افتد، می خواهیم تقصیر ها را از سر خود باز کنیم. به خدا آن کسی که خودکشی کرده مثل ما آدم بوده و می فهمیده. چرا باید به او برچسب "معتاد" و "بیمار" بچسبانیم ؟ مگر نه این است که اگر تعریف "بیمار روانی" را بپذیریم، همه مان بیمار روانی هستیم ؟ مگر نه این است که تا به حال هرکداممان یک بار هم شده به خودکشی فکر کرده ایم ؟ چرا این قدر بی مسئولیت هستیم؟ آن کس که خودکشی کرده، هر قدر هم کارش اشتباه باشد، باید جست و دلیلش را یافت. چرا که مسئولیت خودکشی با خود اوست، اما مسئولیت دلیل این خودکشی با همه ی ماست؛ همه ی ما. از آن کس که وظیفه ی ایجاد یک زندگی راحت برای این فرد دارد، تا حتی آن کسی که مثلاً برخورد خشن و نامناسب با این فرد داشته است. بیایید با چسباندن صفت "معتاد" و بیمار روانی" عده ی بیشتری را به این کار دعوت نکنیم و به فکر مسئولیت هایمان باشیم؛ البته اگر وجدانی در جامعه مانده باشد، اگر حس مسئولیتی در جامعه مانده باشد.


+، +، +