۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

زندان سکوت

چشم های وحشی تو
به اندازه ی تمام خیابان ها فروزان بود
و من
در زندان سکوت
بر دیوار رازآلوده ی جدایی
لمیده بودم
و تنها
این
زندانی سلول انفرادی سکوت است
که آزادی را
در تمامی رگهایش
فریاد می زند

میله ها را خواهم درید
آسمان را پلی خواهم کرد
برای لمس دست های نازکت
دست هایی که مردان هرزه ی غربت
آن را
به مهمانی شهوتناک غرور خویش می برند

آه از آزادی
آه از دستهایت
آه از این مردان هرزه
آه از این زندان پر دیوار

من در سرم گیج می روم
می روم
و رخوت زندان بر سرم آوار می شود
این زندان سکوت
این زندان آهنین سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر