تو
بوی خوش بارانی
که در قفس خواب زندانی ست
و سینه ات
پر است از هوای سرد صبح
که از پشت مرزهای ناپیدا
مرا به تنفس می خواند
و این نفس های خاکستری را
بوی توست که آبی می کند
سعید برزگر ام؛ معمار و دانشجو. از شعر مینویسم -آنجا که زبان به تحلیل راه نمیدهد، و از معماری و شهر مینویسم -آنجا که زبان به شعر نمیچرخد.
دستهایت
خانهی ابدی من است،
که در آن
ستارههای گردگرفتهی آسمان را
خواهم شمرد.
و بوسهات
زمینیترین خدایان است
که از بهشت
به خیابانهای تهران گریخته است،
و چون گدایان
جان طلب می کند.
و چشم هایت
جنگی ابدی ست،
میان اشک و تردید
میان خنده و شرم،
و این مهلکه
گذرگاه گاهوبیگاه امیدهای من است.
و قهرت
پاییز ناگهان
که پیادهروها را تسخیر میکند
و من
رفتگری خاکآلود
که میان برگهای خفته
پی باران بهاری میگردد
دستهایت
خانهی ابدی من است
خانهی امنی
که سقف ندارد.
ای کاش
هزار تیغ برهنه
بر اندوه تو می نشست
تا بتوانم
بشارت روشنی فردا را
بر فراز پلک هایت
نگاه کنم
اینک
صدای آن یار بی دریغ
گل می کند در سبزترین سکوت
و گلهای هرزه را
در بارش مداوم خویش
درو می کند
جنگل
در اندیشه های سبز تو
جاری ست
-- خسرو گلسرخی
ترس های بچگیام سراغام را گرفته اند. باز شب خوابام نمیبرد. آن وقتها یادم هست که میترسیدم از پنجره دزد بیایید تو. با هر صدایی تنم می لرزید. رو به پنجره میخوابیدم؛ شاید فکر میکردم با این کار راحتتر عکسالعمل نشان میدهم—هر چه بود آرامشبخش بود. بعدن یاد گرفتم که کسی آنسوی پنجره نیست که بخواهد بیاید تو – یا دستکم به خودم اینطور تلقین کردم.
اما الان، ساعت چهار صبح، همان احساس بچگیام را دارم. میترسم کسی پشت بنجره باشد شاید. می دانم باید بخوابم اما یک چیزی هست که مانع آن میشود و وادارم میکند که پای کامپیوتر و فیسبوک بنشینم. حتا نمیدانم از چه میترسم. انگار آن دزد زمان بچگی الان مثل قند حل شده است و تمام اطرافام را گرفته است. حساش میکنم. همینجاهاست.
بیا
آسان بدویم
تندتر از قطارهای ساکن و ساکت؛
پاهایمان کافی ست،
اگر همقدم باشیم.
بیا
تکیه نکنیم
به این دیوارهای سست ِ فریبنده؛
که شانه هامان کافی ست
اگر همدوش باشیم.
بیا
برای فرزندان مغلوب زمان
پنجره ای به یادگار بگذاریم
میان دیوار های سخت شهر؛
زخم هایمان کافی ست،
اگر همرنج باشیم.
بیا
نگاههامان
یادآور برف تازه باشد
که لبخندی تازه کافی ست؛
اگر همابر باشیم.
بیا
آمدنت کافی ست
که به شهری تازه ببرد
پل دست هامان؛
اگر همروح باشیم.