دیوارها بیرنگ
پنجرهها بیصدا
تو در تمام تهران پیچیدهای؛
دهان به دهان،
لب به لب،
سکوت به سکوت.
□
کدام چهره میتواند
رقص اشک را پنهان کند؟
کدام ابر میتواند
مهمانی آفتاب را پنهان کند؟
دیشب آسمان زیر پای ابرها خالی شد
خبر تابش تو را
سایه نیز شنیده بود.
□
گر گرفتهای
لبخندت را همه میخندند
دود تو پیچیده در هوای یاس زمین
زمان به سوی آغاز تو میشتابد
جرقه باش
خندهی انسان را