۱۳۹۵ مهر ۱۸, یکشنبه

عودلاجان؛ شهری فاجعه‌زده، در قلب تهران

عودلاجان شهرِ فاجعه‌زده است. تصویری پسا-آخرالزمانی از شهری که روزگاری مردمانی در آن می‌زیسته‌اند و رفت‌وآمد داشته‌اند. شهری که ردپای انسان در آن پنجره‌هایی است که اکنون با آجر بسته شده‌است. شاید اگر از خیابان ناصرخسرو یا امیرکبیر وارد بافت عودلاجان نشده‌باشیم و مختصات مکان را نشناسیم، با تصویر یک شهر تحت سلطه‌ی داعشیان روبرو ‌شویم، با بناهایی بی‌کیفیت و انبارگونه، ساختمان‌هایی تخریب‌شده، محله‌هایی خالی از سکنه و انسان‌هایی که در صدد فرار از منطقه اند. ندانسته اینکه اینجا نه رقه است و نه حلب، که مرکز کهن و تاریخی تهران است، با صد‌ها سال داستان برای تعریف‌کردن.
عکس از سهیل آقازاده
تهران یک اردوگاهِ کش‌آمده است. اردوگاه، سرپناهی موقت در شرایط اضطرار است و بسیاری از نیازهای متعالی انسان را پاسخگو نیست: نیاز به آزادی، نیاز به رشد، نیاز به عاشقی، نیاز به سکوت، نیاز به روشنایی، نیاز به خلاقیت، و تمام نیازهای متعالی که انسان را انسان می‌سازد. خرابی‌های منطقه‌ی عودلاجان آشکارترین نمود این اردوگاه‌گونه‌گی ِ تهران است، و روی دیگرِ بناهای اشرافی شمال شهر، و همین اردوگاه‌گونه‌گی است که انسان‌ها را از ماندن و جنگیدن برای زندگی و زنده ماندن دلسرد می‌کند.
بخش تاریخی شهر، مانند پدر شهر است. شهر نه تنها هویت خود را از آنجا می‌گیرد، بلکه پوست و گوشت و کالبد شهر نیز بسته به منطقه‌ی تاریخی شهر است. بازسازی‌هایی که در حال حاضر انجام‌شده، و مسابقه‌هایی که برای احیای این منطقه‌ی تاریخی اتفاق می‌افتد، بی‌توجه به این مساله اند که شهر معنای خود را از بافت تاریخی خود تغذیه می‌کند و رویکرد توریستی آنها به وضعِ ایده‌آلی که تعریف می‌کنند، وضع موجود را تعمیق می‌کند.
تهران آلزایمر گرفته است. «مردمی که در شهر بی‌حافظه زندگی می‌کنند، پای‌شان روی زمین نیست.»* محور لاله‌زار-توپخانه-ناصرخسرو-عودلاجان نوستالژی‌های بسیاری در خود دارد. لاله‌زار محور هنری تهران بوده‌است، با تئاتر‌ها و سینماهایی که امروزه دیگر اثری از آن‌ها نیست؛ توپخانه یک میدان شهری بوده که جز یک گره‌ی ترافیکی چیزی از آن نمانده‌است؛ ناصرخسرو به‌لطف دارالفنون یک خیابان فرهنگی-آموزشی بوده که اکنون آن هویت را از دست داده‌است؛ و عودلاجان، مجموعه‌ی محلاتی که بخشی از بازار را نیز در خود جای داده‌بود، و در حال حاضر، تکه‌ای فراموش‌شده از شهر که در تقلای زنده‌ماندن است.


__________________
* جمله‌ای از نوشته‌ی محمود دولت آبادی؛ نوشته‌ای برای 14 مهر، روز تهران؛ روزنامه‌ی اعتماد؛ 14 مهر 1395