با هر اشکت
به استقبال دریایی می روم
که غرق شدن در آن نعمتی است
و فرو رفتن
و محو شدن
که ساحلی نخواهد بود برای آرمیدن
و پیوسته باید تمام این عمق را پیمود
با هر اشکت
دنیایی ست که فرو می ریزد
زمینی که بخار می شود
و انسانی که گر می گیرد
اشک بریز
جهان را خراب کن
آنقدر که من خراب شده ام
و اشک ریخته ام
دریای تلخ را شور کن
بگذار با تمام سیاهی هایمان
به استقبال آینه برویم
و از خود پیدا شویم
آنگونه که خیسی چشمانت پیداست
سعید برزگر ام؛ معمار و دانشجو. از شعر مینویسم -آنجا که زبان به تحلیل راه نمیدهد، و از معماری و شهر مینویسم -آنجا که زبان به شعر نمیچرخد.
۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه
مخروبه ی اشک
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سلام
پاسخحذفچجوری میتونم باهاتون صحبت کنم؟
بهم اطلاع بدید
www.ghalbe.pak@gmail.com
www.florenc_e@yahoo.com