۱۳۸۶ دی ۴, سه‌شنبه

که جای فریادست ..

دشت من تاریک گشت،


شب بیامد کشت او،


گرگ ها در پرده می درند هم پهنای دشت،


باد سردی کآید از آن دورها،


می دهد پندار ویرانی من.


من درین جنگ سکوت،


در پی آن ماه می گردم که بی ترس زمان،


می شود آهسته دستاویز پایانی من...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر