سعید برزگر ام؛ معمار و دانشجو. از شعر مینویسم -آنجا که زبان به تحلیل راه نمیدهد، و از معماری و شهر مینویسم -آنجا که زبان به شعر نمیچرخد.
دشت من تاریک گشت،
شب بیامد کشت او،
گرگ ها در پرده می درند هم پهنای دشت،
باد سردی کآید از آن دورها،
می دهد پندار ویرانی من.
من درین جنگ سکوت،
در پی آن ماه می گردم که بی ترس زمان،
می شود آهسته دستاویز پایانی من...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر