۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

هم‌اندازه‌ی زندان


بر من فرود‌آمدی
صاعقه‌ای بر درخت
دستانم تهی از برگ
چشمانم خون و پاهایم لنگ
و در رگانم خاک می‌دود
چهار دیوار و دو سقف
به آغوشم کشیدند
من هم‌جنس زندان
هم‌اندازه‌ی زندان شدم
و دیرگاهی‌است
خیابان زندان
خانه زندان
بدن زندان است
و چشم‌هایم ترک نخواهند خورد