۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

لعنت

گاهی دلم تنگ میشه واسه روزای گذشته .. واسه روزایی که همه با هم، خندون و خوشحال. الان که آخرای سال پیشه همه غممون گرفته .. جدایی همیشه سخته ... دلم تنگ میشه واسه اون روزایی که از ته دل می خندیدیم.. دلم تنگ میشه واسه خودم .. انگار این روزا خیلی کند میگذره .. کند و وحشتناک .. تک تک ثانیه هاش کابوس جدایی رو داره .. جدایی از هم .. جدایی از خود گذشته مون .. جدایی از اون بچه های دبیرستانی .. لعنت به جبر گذر زمان .. چرا باید زمان بگذره ؟ .. لعنت به این که هر سال یک سال بزرگتر میشیم .. لعنت به این که هر ثانیه یه ثانیه میگذره .. لعنت به این که نمی دونیم کجا داریم میریم.. لعنت..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر