{با اشاره ای،هر چند کوچک،به داستان آن سه پروانه - از عطار - که هرکدام به سوی شمع می روند و پروانه ی ِ آخری شمع را در آغوش می کَشد و پیر و مراد ِ آن سه پروانه درباره ی ِ پروانه ی سوم می گوید : "کس چه داند این خبردار است و بس.." }
و اما پروانه های ِ قصه ی ما !... گشتند و گشتند و از شمع های کهنه بریدند و رفتند و گرد ِ مهتابی های ِ کم مصرف ِ نو چرخیدند و از فرط ِ نسوختن مُردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر