۱۳۸۷ مرداد ۳۰, چهارشنبه

اوج پستی

بر فراز می نشینم و حکم می دهم . از حکم من عادلانه تر کجا ؟ محاکمه ات می کنم. با تمام خشمم. و تو چونان کرم می لولی به دور خودت. یک کلمه کافیست تا تو را از وسط به دو نیم کنم. ضعفت را ببین و بمیر. قدرتم را ببین و بمیر. تا من هستم تو نیستی.قربانی!... سر فرود آور بر من.بر پایم بیفت.نیاز کن. نیاز تو تک تک سلول های مرا در می نوردد. پی علت نگرد. قدرت من،تو رام قدرت منی!...من هستم تا تو نباشی. خنجر را،دشنه را بر میز میکوبم به نشانه ی سکوت. بر فرق سرت می کوبم به نشانه ی سکوت. و تو ساکت می شوی. در دستان منی. حرفی نزن. ترس تو از دورها پیداست،از فرسنگ ها دور تر.بمیر!من همزاد تو ام برای کشتن تو. چقدر شبیه منی. حالم به هم می خورد از قیافه ی پستت. کَت بسته پایینتر از من ایستاده ای. پس فنا شو.دستان تو کوچکتر از سکوت من است. و من با سکوتم تو را انکار می کنم و تو نخواهی فهمید. برای اینکار ساخته نشده ای. تو یک کرم،مانند همه ی این کرمهای پستی. بخور.شراب لعنتی ات را سر بکش.... آنقدر بخور تا بمیری. هنوز چند ثانیه مانده تا آتش بگیری. نیست خواهی شد. در همین لحظه هزار بار مرده ای. مردنت را با سکوتم جشن می گیرم. مرگ تو سکوت من است و سکوت من مرگ تو. و تو نخواهی فهمید. هرگز نخواهی فهمید....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر