برای بدنهای بیتفاوت استخوانی
که با تمام قدرت بهخوابمیروند
نفسهای سردت را به ارمغان بیاور
که آسمان را از شب دزدیدهاند
و نگاههای مضطربِٔ-آسودهات
کابوس نفسکشیدن را میبیند.
□
صدایت را به کدام زنجیر فروختهای
که گلوهای گرفته از وحشت مرگ
در آغوش گلوله میآرامند؟
دستهایت را به کدام خاک سپردهای
که درختها هر روز کوتاهتر میشوند؟
□
در شلوغترین بلاهت زمین ایستادهام
و این راه یکطرفه آغاز ندارد
در عمیقترین خواب جهان
خندههای گس تازیانه میزنند
مرا از یاد ببرید ای بادهای بیهوا
که از تمامی فصلها گریزانید!
اونجا که "و این راه یک طرفه آغاز ندارد"...
پاسخحذفعالی!:)