۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

ابرهای خشک

چگونه لبان بسته‌ات می‌تواند پنجره‌های باز را به من بنماید؟
من سراپا زنجیرم
و هزار خورشید تنم را می‌سوزانند.
چگونه با دیواری بر دوش، صدایت را بر آسمان آوار می‌کنی؟
که رعدی در جهان نیست
تا آوازی به گوش رسد.
چگونه ابرهای خشک را در موهایت جا داده‌ای؟
که بادها هنوز بوی خون می‌وزند
و جز گلوله از چشمانت هیچ نمی‌بارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر