۱۳۸۵ اسفند ۱۳, یکشنبه

"چاره ندارم" از رضا صادقی

میدونم برات عجیبه

این همه اصرار و خواهش

این همه خواستن دستات

بدون حتی نوازش


میدونم که خنده داره

واسه تو گریه ی دردم

میگذری از من و میری

اما باز من بر میگردم


میدونم برات عجیبه

من با اون همه غرورم

پیش همه ی بدی هام

چجوری بازم صبورم


میدونم واست سواله

که چرا پیشت حقیرم

دور میشی منو نبینی

باز سراغتو میگیرم


میدونی چرا همیشه

من بدهکار تو میشم

وقتی نیستی هم یه جور

با خیالت راضی میشم


میدونی واسه چی از تو

بد میبینم و می خندم

تا نبینی گریه هامو

هر دو چشمامو می بندم


چاره ای جز این ندارم

آخه خون شدی تو رگهام

می میرم اگه نباشی

بی تو من بدجوری تنهام


می دونم یه روز می فهمی

روزی که دنیا رو گشتی

من چجوری تو رو خواستم

تو چجور ازم گذشتی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر