۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

خلاء


به این سادگی ها نیست که می گویی
چرا که به اندک هوایی
که از منفذ باریک تنفس می رسد
نمی توان آنقدر دل خوش کرد
و با دست های بسته
با چشم های بسته
نمی توان آنقدر مطمئن گفت
که باد از کدام سو می وزد

کلام تو باران است اما
من ابر را گم کرده ام
و زمین را
و هنوز
قدمهایم
بر دوش خلاء
سنگینی می کنند

به این سادگی ها نیست که می گویی
که حرفهایت را
در نگفته ها می یابم
و این واژه ها انگار
برای گفتن ساخته نشده اند

۱ نظر:

  1. بدنبال يك عكس براي كامنت جديدم ميگشتم رسيدم به وبلاگ سياه و سپيد

    نوشته هاتون جذبم كرد واقعا قلم شيوا و رسايي دارين

    تا الان بيشتر كامنتاتونو خوندم از همين خلاء خوندم تا
    تاريخ یکشنبه ۱۲ اوت ۲۰۰۷ كامنتي به اسم خداوندا
    و همچنان دارم ميخونم تا برسم به اولين كامنتتتون
    خيلي به حس و حال نوشتنتون احساس نزديكي ميكنم

    براي همين ميخوام لينكتون كنم توي وبلاگم با اجازه

    كنج ازلت و تنهايي براي چرك نوشتهاي خودم دارم
    خوشحال ميشم بيبينمتون

    پاسخحذف