۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

زمینی دیگر

به ته اش رسیده ام دیگر
مگر تا کجا می توانم بدوم ؟
پاهایم دارند خرد می شوند
و سنگینی تمام مسیر گذشته
روی شانه هایم
مرا در زمین می کارد

نمی دانم حتا
رهایی را در دست های کدام زن
جا گذاشته بودم
که به خاک سپردند ش
دست هایش را نیز
غم هایش را نیز
که انگار زیر پای من
زمین دیگری در حال رستن بود.

آه
به ته اش رسیده ام دیگر
اندکی جلوتر
جاده خسته می شود
و من
همراه زمان
خواهم ایستاد
مگر تا کجا می توانم
لبهایم را به سکوت آلوده کنم
و دست هایم را
به تنهایی ؟

۲ نظر:

  1. "رهایی را کجا جا گذاشته بودم
    من همراه زمان خواهم ایستاد "
    تا پیدایش کنم
    "در دستان " زنی شاید

    پاسخحذف
  2. آه
    به ته اش رسیده ام دیگر
    دو عبارت كه به هم هيچ شباهتي ندارند ولي پشت سر هم جالبن!!

    پاسخحذف