نمیدونم آیا جایی شلوغتر و متراکمتر از متروی تهران توی دنیا وجود داره یا نه؟ قاعدتن نباید وجود داشته باشه، چون متراکمترین حالت آدما اینه که به هم بسیار چسبیده باشن در این حد که نتونن تکون بخورن. خب، جملهی اول کاملن درست به نظر میاد. استاد میگه:”شما در یکی از ایستگاه های شلوغ مترو، یک بار سوار قطار و یا از آن پیاده بشوید تا عمق بی رحمی مردم را در مراوده روزانه در یابید.”
ماها عادت داریم از کنار بیرحمیهامون خیلی ساده میگذریم؛ یه بار توی مترو به خندهی آدما موقعی که دارن همدیگه رو تیکهپاره میکنن تا سوار مترو شن دقت کنین … خندهی جالبیه. شبیه این خنده رو موقعی که یه نفر چراغ قرمز رو رد میکنه دیدم. یا کسی که دختربازیهاشو داره تعریف میکنه. این خنده منو دیوونه میکنه؛ خندهای که فقط توی ایرانیا سراغ دارم. انگار خیلی راحته عرفها و اخلاق رو زیر پا گذاشتن، و از این کار احساس لذتی بهشون دست میده که توی خنده نشونش میدن.
کلّن همهچیز رو باید دوباره ساخت. یه ساختمون رو روی یه پی کج نمیشه اصلاح کرد. باید از ریشه علف هرز رو کند. فقط باید بفهمیم چجوری.
ماها عادت داریم از کنار بیرحمیهامون خیلی ساده میگذریم؛ یه بار توی مترو به خندهی آدما موقعی که دارن همدیگه رو تیکهپاره میکنن تا سوار مترو شن دقت کنین … خندهی جالبیه. شبیه این خنده رو موقعی که یه نفر چراغ قرمز رو رد میکنه دیدم. یا کسی که دختربازیهاشو داره تعریف میکنه. این خنده منو دیوونه میکنه؛ خندهای که فقط توی ایرانیا سراغ دارم. انگار خیلی راحته عرفها و اخلاق رو زیر پا گذاشتن، و از این کار احساس لذتی بهشون دست میده که توی خنده نشونش میدن.
کلّن همهچیز رو باید دوباره ساخت. یه ساختمون رو روی یه پی کج نمیشه اصلاح کرد. باید از ریشه علف هرز رو کند. فقط باید بفهمیم چجوری.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر