۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

ناخودانتخاب

یه آدم مگه چقدر می‌تونه فرار کنه؟ از همه‌چیز فرار، از همه کس فرار. ترس‌های آدما، مشکلات آدما شبیه ترس‌هاو مشکلاتی می‌شه که بیشتر تو زندگی اطرافیانشون دیدن. مثلن من یکی از ترسام دوست نداشته شدن‌ه؛ چرا که این مشکل رو در اطرافیانم دیدم. یا شخص دیگه‌ای که توی زندگی‌ش همه چیز رو به شکل روان‌شناسانه بهش شناسوندن، مشکلاتش هم شکل روانی پیدا می‌کنه.  فکر می‌کنم که ما آدما اصلن به این مشکلات و به این ضعف‌هامون نیاز داریم. یعنی در ناخودآگاه مون چیزی مثل “نیاز به ترس داشتن” داریم که در خودآگاه می‌خواد بروز کنه و یه بهونه پیدا می‌کنه، شبیه ترس یه آدم دیگه میشه، شبیه مشکلاتی که دور و برت دیدی میشه. شاید واقعن به این سیاهی ها تو زندگی نیاز داریم.

ناخودآگاه دخترایی رو توی زندگی‌م جذب می‌کنم که از رابطه فراری‌ان. آدمایی که در نگاه اول یه کم عمیق‌تر از بقیه به نظر میان،‌ ولی در واقعیت و در عمل کارهایی رو می‌کنن، و انتخاب‌هایی می‌کنن که آدم به عمق‌شون شک می‌کنه. مثلن من واقعن مطمئن نیستم که غ به دوست‌پسر قبلی‌ش برمی‌گرده با نه. حرف‌هایی می‌زنه مبنی بر اینکه مطمئنن نمی‌خوام‌ش و نمی‌تونم و هزار تا چیز دیگه. اما ممکنه یه چیزی این وسط کار دستش بده و اون گذشتن از خودش‌ه. که به راحتی خودشو تمام فکراشو زیر پا بزاره به خاطر اینکه به یه آدم مزخرف برگرده. کاری که آدم قبلی کرد. و راجع به این‌یکی مطمئن نیستم.

دو تا رابطه پشت‌سر‌هم و عین هم چه معنی‌ی می‌ده؟ آدم سالم از یه سوراخ دو بار گزیده نمی‌شه. این‌که همه من‌رو به شکل دوست با مزایاشون می‌بینن و وقتی به من می‌رسن تعهد یادشون میره. حتمن مشکل از منه. سهـ میگه که به خاطر اینه که حس می‌کنه چیزایی که باید داشته باشه رو داره، و برای همین دیگه به رابطه نیاز نداره. شاید مشکل از من‌ه که بیش از حد بخشش می‌کنم. اون حرفی که بهش زدم رو تا حدی بهش اعتقاد دارم، با اینکه طوری جمله رو گفتم که به نظر خیلی دخترونه و مزخرف اومد. اما هر چیزی ارزشی داره. بذل و بخشش‌ش نمی‌شه کرد. مثل بوسه. حرمت داره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر