۱۳۸۹ آبان ۲۸, جمعه

که پرهای فرشته دارم امشب

امروز از روزهای خوب زندگی‌م بود. دیدن دوستای خوب، آدم رو سرحال میاره. دوستایی که ممکن بود به علت بدگویی‌ی که پشت سرشون می‌شه از دست‌شون بدی، ولی خب،‌ یه جا به نتیجه می‌رسی که با رعایت و حفظ فاصله می‌تونی – و باید – اونا رو نگه‌داری. و می‌تونن لزومن کاملن نفهمن‌ت. و می‌تونن اصلن نفهمن‌ت. رعایت فاصله اصلن یعنی همین. هیچ لزومی نداره دو نفر همدیگه‌رو بفهمن. اگه فهمیدن که چه بهتر، اون موقع می‌تونن با هم نزدیک‌تر و دوست‌تر بشن. اگه نه اون فاصله حفظ می‌شه و صرفن می‌شه اوقات خوبی رو با اون آدما گذروند.

یکی می‌‌گفت دوستی برتر از عشق‌ه و یکی‌دیگه در‌می‌اومد که عشق بهتر از دوستی‌ه. ولی به نظرم هیچ‌کدوم از اینا درست نیست. برای هر آدمی یه کدوم از اینا خوبه. ممکنه یه آدم فقط بتونه دوستت باشه یا فقط عشق‌ت باشه. یا کسی پتانسیل این رو داشته باشه که هر دوی این‌ها رو داشته باشه. منظورم اینه که آدما جایگاه خودشون رو تو زندگی‌ت دارن. و تو هم براشون جایگاه خودتو داری. وقتی کسی نمی‌تونه موقعیتی رو تو زندگی تو داشته باشه که می‌خوای، مشکل بوجود میاد. و برای روبرو شدن با این مشکل دو تا راه‌حل داری: یا اینکه طرف رو کلّن از زندگی‌ت حذف کنی، و یا این‌که اون آدم ارزش این رو داره که توی ذهنت موقعیت‌ش رو عوض کنی. و این اصلن بد نیست.

ف. همیشه برای من عزیزه. انقدر عزیز که دوست دارم از دور نگاش کنم و مثل یه خواهر دوسش داشته باشم. از خندیدنش لذت ببرم،‌ از ناراحتی‌ش ناراحت شم. دستش رو بگیرم، بغلش کنم،‌ بدون میل جنسی! هر چند این رابطه اگه به شکل طبیعی‌ش در اثر مرور زمان پیش نره، خطرناک میشه و آدم رو از درون تهی می‌کنه، اما تا وقتی که آدم با خودش روراست‌ه، مشکلی نیست.

به ادامه‌ی روز خوبم برسم، و اون‌رو جاودانه کنم، با کلیدواژه‌ها : نبودن جای پارک نزدیک کافه‌گندم، سوار کردن م. به شکل عجیب در چهارراه ولیعصر، بام تهران، نرفتن به سینما 5بعدی، سیگار لبه‌ی پرتگاه!،‌ سیب‌زمینی تنوری، دخترایی که تو اتوبوس پشت سرمون دائم می‌خندیدن و آروم نمی‌گرفتن، و البته: نمی‌خوام دست و پای رو زمین و / که پرهای فرشته دارم امشب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر