۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

the grass was greener ... the light was brighter ...

high hopes را از پینک فلوید گوش می کنم، برای اولین بار.. آهنگ را که می شنوم، نمی توانم جلوی اشک هایی که روان می شوند را بگیرم .. تک تک جمله های این آهنگ راوی حال من اند ..
Beyond the horizon of the place we lived when we were young
In a world of magnets and miracles
آری، دنیای ما، دنیای عجیبی بود. دنیایی که تمام زندگی مان شد .. هنوز هم هر چند دور، اما به امید این خاطره هاست که زنده ایم..
Our thoughts strayed constantly and without boundary
The ringing of the division bell had begun
زنگ جدایی نواخته شد .. صدایش به خراب کردن دنیای مان برخاست .. رویاهایمان را ربود ... کابوس ها را نشاند بر راس امور .. آری، چمن ها سبز تر بودند و نور ها روشن تر .. خنده ها حقیقی بودند .. دوستی ها واقعی بودند . .
The grass was greener
The light was brighter
With friends surrounded
The nights of wonder
پل ها را، بی که بخواهیم، پشت سر خود آتش زدیم؛ آتش زدند. ما را روانه ی این جهنم کردند ..
Looking beyond the embers of bridges glowing behind us
To a glimpse of how green it was on the other side
Steps taken forwards but sleepwalking back again
Dragged by the force of some inner tide
رو به جلو، مثلا ً می رویم و هنوز در خاطره ها زندگی می کنیم .. چاره ی دیگری نداریم .. خودش که نیست ، رویایش را باید دید .. خواب هایمان هنوز برای آن زمان اند .. اشک هایمان نیز .. آری، این جبر مطلق را چه کسی می تواند به عقب برگرداند ؟
Encumbered forever by desire and ambition
There's a hunger still unsatisfied
Our weary eyes still stray to the horizon
Though down this road we've been so many times
هنوز، عطشی هست که رفع نشده .. چشمان خسته مان رو به افق مانده .. این راه را هزاران بار رفته ایم ..
چمن ها سبز تر بود ...
نور ها،
روشن تر
چه کسی می تواند جبر مطلق را به عقب برگرداند ؟

۱ نظر: