دستهایت
خانهی ابدی من است،
که در آن
ستارههای گردگرفتهی آسمان را
خواهم شمرد.
و بوسهات
زمینیترین خدایان است
که از بهشت
به خیابانهای تهران گریخته است،
و چون گدایان
جان طلب می کند.
و چشم هایت
جنگی ابدی ست،
میان اشک و تردید
میان خنده و شرم،
و این مهلکه
گذرگاه گاهوبیگاه امیدهای من است.
و قهرت
پاییز ناگهان
که پیادهروها را تسخیر میکند
و من
رفتگری خاکآلود
که میان برگهای خفته
پی باران بهاری میگردد
دستهایت
خانهی ابدی من است
خانهی امنی
که سقف ندارد.
سلام
پاسخحذفو اینکه احسنت !
لینکت کردم
:)
البته من به هیچ وجه توقع لینک شدن از جانب تو رو ندارم . جدی و بدون تعارف می گم .
پاسخحذفاساساً این مسأله لزوماً متقابل نیست!
:)