۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

سکوت ناموزون


در این سکوت ناموزون خیابان
وقتی که دیگر
زمین زیر پای هیچ کس نمی لرزد
و هیچ ردپایی
بیش از سه ثانیه
بر سنگفرش ها طاقت نمی آورد
و هیچ لبخندی
و هیچ عشقی،

*

در این سکوت ناموزون لبهایت
وقتی که دیو شک
بوسه هایت را زندانی کرده است
و لبخند هایت
از ترس هجوم یکباره ی اندوه
در کوچه پس کوچه های ویرانی
پناه گرفته اند
و هیچ کس
نمی داند که در دل این سیاهی ها
روح سبزت چقدر نالان است،

*

در این سکوت ناموزون ساعت
که انگار هیچ کس در اتاق نیست
تا برایش آواز بخواند
و پایکوبی ثانیه ها را فراموش کرده است
و هر آن است
که از دیوار بیفتد،

*

به امید طوفانی نشسته ایم
که از دهان هایمان بوزد
بر تن هایمان
رهایی را نقش زند
و هر آنچه حایل است
میان دو نفس را،
هر آنچه را که خنده را در قفس می کند
از بیخ و بن خراب کند
و این هوای بی نهایت گرم را
از نو
مانند لحظه ی تازه ی بوسه ای
خنک کند.

۱ نظر: