۱۳۸۳ اسفند ۸, شنبه

عشق این نیست...

جدیدا از عشق خیلی بد تعریف می کنن.
مثلا همین سیاوش تو یکی از آهنگاش میگه:
"هرکی با زمزمه عشق، دو سه روزی عاشقم شد..."
یا مثلا یه جای دیگه:
"عشق اون باعث زجر همه دقایقم شد"

کسی که بخواد عشق دو سه روزه داشته باشه اصلا همون بهتر که از اول عاشق نشه.
اصلا عشق که دو سه روزه نیست.
حافظ میگه:
اگر پوسیده گردد استخوانم/ نگردد مهرت از جانم فراموش

اینا عشق نیست.
هر چی می خواین اسمشو بزارین ولی عشق نه...

عشق اصلا باعث زجر نمیشه.
یه جا خوندم که:
"عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد"
از یه جهت شاید راست بگه ( که بیمار لذت میبره)
ولی بخدا عشق مرض نیست.

مریضی اون چیزیه که اقلیت بهش دچار میشن، نه اکثریت...

یا توی خیلی از آهنگا شنیده م که میگن:
"می خوام تو مال من باشی...
فقط مال منی،
..."
این ها سلطه طلبیه...
اینها احساس سلطنت می خوان تا عشق.
می خوان به معشوق (!!) سلطنت کنن.

وقتی یه چیزی رو میشنویم یا یه کاری می خواین بکنیم،
بهترین کار بازگشت به فطرته.
ببینیم دلمون چی میگه.
همین فطرت ما بهترین راهنماست.
فطرتی که روح خدا توش دمیده شده.

"آب را گل نکنیم،
شاید این آب روان می رود پای سپیداری،
تا فرو شوید،
اندوه دلی..."

در اینجا سهراب سپهری -به نظر من- به همین روح و فطرت ما اشاره می کنه.
دقت کنین می فهمین.

امیدوارم همگی روحتون سرشار از امید و عشق باشه.
تا بعد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر