ماه دو هفته رفت و تو مه بر نیامدی
دل رفت در فراقت و آخر نیامدی
شمشیر ابرویت سوی اقبالم ار نبود
اقبال من شکسته ز در در نیامدی
دریاست چشمم و صدف دل تهی ز غیر
آماده ایم جمله تو گوهر نیامدی
کُشت آن کمان ابروی تو این دل ضعیف
بهر شِکَر گر آمدی و گر نیامدی
آن دو ستاره در رخ تو معجز خداست
ورنه ستاره ای به مه اندر نیامدی
مُردم در این خیال که گامی سویم نهی
قربان رفتنت، ز چه خوشتر نیامدی ؟
برزی زبان بدار، چه جای شکایت است
گر بلبلی سوی گل پر پر نیامدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر