سعید برزگر ام؛ معمار و دانشجو. از شعر مینویسم -آنجا که زبان به تحلیل راه نمیدهد، و از معماری و شهر مینویسم -آنجا که زبان به شعر نمیچرخد.
صد هزار افسوس،
کان رویای دیروزم شده کابوس امروزم
پس هر گوشه ی مغزم تو تاریکی
و هر سو بنگرم دردا
که تاریکی تو پرده است بر نور دو چشمانم
ندانم از چه می سوزم
که هر چند اشک می ریزم
نیارایم که آتش را بخشکانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر