۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

تاریخم من !


منم فاتح دروازه های این شهر ناتمام !
منم نشسته بر تارک تیرهای چراغ برق !
منم تکیه زده بر چوب خشک نیمکت ها !
منم که مثل آتش بی خاصیت نمرود دود می کنم !
منم
تاریخم من
و شمشیر می کشم بر دیوار !
منم که لشکری ساخته ام
از پوزخندهای تلخ مردمان !
منم که افراخته ام
پرچمی بر فراز پله های دیگران!
منم که موش ها را
می گمارم به امنیت تالاب ها !
و فرمان شورش می دهم
به عکس های روی دیوار ها !
منم
تاریخم من
و خانه ها را زین پس
یک به یک وارسی خواهم کرد
به دنبال نان و نمک !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر