۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۹, چهارشنبه

زمان قاتل

من همیشه متنفر بودم از جدایی، از تمام شدن، از خداحافظی ...

کاش زمان معنی نداشت. زمان گورستان هر چه آرزوی کوتاه و دراز است.؛ گورستانِ دفینه های لذت. کاش لحظه ها محکوم به پیش رفتن نبودند. کاش هیچ چیز تمام نمی شد. و شاید هم برعکس - کاش ما تمام نمی شدیم.

کاش زمان نمی چرخید. کاش شتاب زمان این قدر مثبت نبود. گویی تازه این ابتدای راه است. راستی، چرا زندگی پیش می رود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر